۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

یه روز

یه روزم دوستای مامانم با دختراشون اومده بودند خونمون

همه داشتند پرتقال پوست میکندند که من وارد شدم !

برخلاف انتظارات شما هیشکی دستشو نبرید ! :|

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر