۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

حالا همه جعفریا

پسر عموم از مهد اومده ميگه: شعر برات بخونم؟
ميگم : بخون عزيزم ...
شروع کرده :دخترا خوشگلاشون، تيغ مي کشن به پرو پاهاشون، آدم ميميره براشون ... آدم ميميره براشون ...
ميگم : اينو کي بهت ياد داده ؟
ميگه : خانم حمیدي (مربيشون) نيومده بود امروز، آقا جعفر ( راننده ) باهامون کار کرد :دی

همه جعفریا .. :))))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر