قضیه از اون جایی شروع شد که خیلی عصبانی بود!
گفت اگه دوسم داری ثابت کن گفتم چجوری؟
تیغو برداشتو گفت رگتو بزن!
گفتم مرگ و زندگی دست خداست
گفت پس دوسم نداری
... تیغو برداشتمو رگمو زدم!
وقتی داشتم اروم تو بغلش جون میدادام
اروم زیر لب گفت اگه دوسم داشتی تنهام نمیزاشتی!!!
.
.
خلاصه که من اسکول شده بودمُ
الکی الکی جونمو دادم ، کصافط اختلال روانی داشت
این درس عبرتی باشه برای بازماندگان.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر