زن جوانی برای خرید تختخواب به فروشگاهی رفت ولی هر تختی را که فروشنده جوان به او نشان میداد زن ایراد میگرفت که ارتفاعش کم است و بدرد نمیخورد !
عاقبت زن که دید فروشنده خنگ است و حالی نمیشود، خودش لخت شد روی تخت خوابید و به فروشنده هم گفت همینکار را بکند...
فروشنده با خوشحالی اطاعت کرد، ولی تا خواست فراتر برود،
زن گفت آخ ..آخ.. شوهرم آمد
مردک پرید که برود زیر تخت، دید غیر ممکن است ،
چون ارتفاع تخت خیلی کم است
زن که فقط شوخی میکرد گفت:
حالا فهمیدی، خنگ خدا؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر