۱۳۹۱ بهمن ۱۳, جمعه

دقت کردین ..

توجه کردید که اسم بزرگ ترین سایت های دنیا معمولا دو تا O داره؟؟؟
facebOOk
gOOgle
yahOO
احتمالا این خارجی ها معتقدن که دو تا سوراخ کنار هم رمز موفقیته!

اصن یه وضی

واقعا فقط سیصدتا گوسفندن اونجا

چند وقت پیش رفتم دفتر روزنامه همشهری آگهی بدم ماشینم رو بفروشم دیدم یارو شروع کرد منو سوال پیچ کردن
که خونتون کجاست , ماشینت کو , شمارت چنده و از این حرفها
حتی پاشد از اونجا زنگ زد به گوشیم ببینه شماره رو درست دادم یا نه
دیگه من شاکی شدم پریدم بهش که این رفتارا چیه ؟!!
برگشته میگه آقا تورو خدا از دستم ناراحت نشو مجبورم , چند وقت پیشا یه نفر اومد اینجا آگهی داد 300 راس گوسفند زنده موجود است بعد شماره روابط عمومی مجلس رو داده بود ملتم زنگ میزدن مجلس این گوسفندا چند؟؟؟؟!!!!!!
=))
اصن یه وضی

چس فیل

دیشب به غیر از من و بابام کسی خونه نبود دیدم صدای :خخخخخخ میاد بابام هی داشت :خخخخ میکردم گفتم ای کلک این بابای ما هم حتما فیس بوکیه یاد گرفته :خخخخخ کنه تو اتاق داداشم بود روفتم جلو با انگشت زدم تو پهلوش سه متر پرید هوا وقتی برگشت قیافشو دیدم اشک تو چشماش بود یکی خوابوند زیر گوش من گفت خاک تو سر تو و اون داداشت که از این چس فیلا میخورید الان یه پوسته گیر کرده تو گلوم در نمیاد :خخخخخخخ
:خخخخخ
:خخخخخ

:|
اصن یه وضی

آقا گه خوردم

ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﻡ ،
ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻭ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ، ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﺶ ،
ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﻣﺎ ﺑﺎﺵ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ
ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﺶ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ :
" ﺍﯾﻦ ﻗﺒﺾ ﻭ ﺑﮕﯿﺮ، ﺑﺎﺑﺎ , ﻭﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺑﺮﻭ ﻋﮑﺴﻬﺎﯼ ﻣﻨﻢ ﺍﺯ
ﺁﺗﻠﯿﻪ ﺑﮕﯿﺮ " ﺭﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ،
ﻫﯽ ﺳﺮﺥ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺟﻤﻌﺶ ﮐﻨﻢ، ﮔﻔﺘﻢ :
" ﺩﺧﺘﺮﺗﻮﻥ ﻫﺴﺘﻦ ، ﻣﺎﺷﺎﻻ ﭼﻘﺪ ﺣﺎﻟﺖ ﭼﺸﻤﺎ ﻭ ﻓﺮﻡ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ "
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ " ﺑﯿﺨﻮﺩ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺯﺑﻮﻧﯽ ﻧﮑﻦ ،
ﺍﻻﻥ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﮐﺮﺩﻧﻮ ﺑﻬﺖ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻡ
:|

مادر ما داریم .. !!

مامانم خطاب به مرغ مینامون: سلام عزیزم، سلام پسرم صبحت بخیر! خوب لالا کردی؟ بزار برات دون بیارم عشقم بخوری چاق بشی چله بشی... آی مامان قربونت بره.. ای جانم ای جانم!
مامانم خطاب به من: هوی شتر نمیخوای اون تن لشت رو از جات بلند کنی؟؟؟ انقدر آدم لــــــــــــــَش!! من :|

اصن یه وضی

آیفون تصویری

قدیما آیفون معمولی بود
می گفتیم کیه؟ طرف می گفت منم
الان که تصویری شده
هرکی زنگ میزنه ژست میگیره بعد زل میزنه به افق !!!

یعنی عاشقتم یخچال

وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا میکنی!

وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا میکنی!

وقتی کـِـسلی میری در یخچالو وا میکنی!

داری با تلفن حرف میزنی میری در یخچالو وا میکنی!

... وقتی نمیدونی چته! میری در یخچال و وا میکنی!
.
.
آخه موجود اینقدر سنگ صبور !!

اینقدر مـَـحرم ؟ اینقدر با حوصله!!

تو کز محنت دیگران بی غمی .. نشاید که نامت نهند آدمی

ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢ
ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶ
ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ
ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ
ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ
ﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ
ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮ
ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ
ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ
ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ
ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ
ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ
ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ
ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ
ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ

از دخدره پرسیدم

از دختره ميپرسم توي چه سبكي آهنگ دوس داري؟

ميگه Rock . .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ميگم خوب توي اين سبك به نظرت كي از همه بهتره؟؟
ميگه استاد شجريان....!!!!!
من دارم میرم داوطلب بشم واسه راهیان گور ... کسی نمیاد ؟

هرگز این چزیرا رو نپرس

هیچ وقت از یه زن سنش رو ،
و از یه مرد حقوقش رو
و از یه دانشجو نپرس کی دانشگاش تموم میشه
، خیلی دردناکه .....

:|

:))

شیر

به سلامتی شیر!

شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....
بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"
گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"
شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"

سنگین کام میگیری مرد .. !!

سنگين كام مي گيري مرد ..!
گم كردن خاطراتي كه پي اش ميگردي تقصير ريه هاي تو نيست !
دود كن كساني كه باعث سنگيني كام سيگارت شده اند...
آنها لياقت آن خاطرات را ندارند!!!


تازه تفنگ هم برده بود

دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.دومی میگه: همش همین؟اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟

مملکت ما

به فرزندان خود شنا و سوارکاری بیاموزید، مملکت هم روی آب است، هم خر تو خر!

شام مهتاب ، داریوش

تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل‌وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش‌آفرینی
که صورتگری را نبود این‌چنینی
پریزاد عشق رو مه‌آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی

تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی
همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یا نه
هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه

تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی
همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت

هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

١٢ بهمن

معلم: 12 بهمن چه روزیه؟؟!!
دانش آموز: سالروز حمله ی امام خمینی به ایران..!!!
:))))))

بلیط لطفا

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!

نیمه گمشده من باید ...

نیمه ی گم شده ی من باید یه آدم خیلی ولگردی باشه كه تا الان پیداش نشده ...

یه همچین آدمی به درد زندگی نمیخوره ... اصلأ بره بمیره ..

:)))

مشکلات معیشتی

مجلس و دولت جلسه داشتن با موضوع " مشکلات معیشتی مردم! "

یحتمل سوالشون این بوده که :
ما این همه زور می زنیم اینا چرا از گشنگی نمی میرن؟؟
:/

تا اون موقع که

تا اون موقه که دانشمندا نتونستن اون برنامه اندروییدو بسازن که با دوربین گوشیت بتونی بدن دخترارو ببینی حرف از پیشرفت با من نزنین:)))