یه بنده خدایی داشت واسه دوستاش خالی میبست گفت: آقا! رفتیم جنگل شکار گوزن، یکی زدیمو، گفتیم چطوری بیاریمش، خیلی سنگینه! نصفش کردمو یه لنگشو انداختم رو دوشم! اومدم جلو یکی دیگه رو دیدم! اونم شکار کردم،باخودم گفتم،حتما اینم، سنگینه دیگه! اونم نصف کردمو یه لنگشو انداختم اون یکی دوشم!
یهو موبایلش زنگ میزنه میگه ببخشید الان میگم دنبالشو...
جواب تلفنو میده و میپرسه : کجا بودیم؟!
دوستش میگن : دوتا لنگا رو دوشت بود!
اون بنده خدا هم میگه: آقا! نبودی تا صبح چه حالی کردیم ...
:)))
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر