۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

خاستگار اومده بود

خاستگار اومده بود واسه خاهرم ، از اين خاستگاريا بود كه همش به ديوار بايد نگاه مي كرديم ، بعد يه دفه تلوزيون و روشن كردم ،‌ پسره برگشت گفت : بزنيد اون فيلمه رو ببينيم كه دخدر پسره يواشكي با هم ازدواج كردن ، خيلي با حاله !!!
مادرم گفت: دخدره با پسره يواشكي ازدواج كرده خوبه؟ 
پسره گفت : نه اين كارشون واقعن اشتباه بوده ، منظورم موضوع فيلم بود 
مادرم گفت: موضوع فيلم همينه ديگه ، دخدره با پسره يواشكي ازدواج مي كنه 
پسره گفت: نه منظورم اون قسمتش كه عموئه كلاهبرداري كرده ، اونجاش باحاله 
مادرم گفت: اين كه مرده كلاهبرداري كرده كجاش باحاله؟
ديگه نزديك بود پسره بگه : گو خوردم ، كس گفتم!!
مادره پسره گفت: بزنيد سريال دخدران حوا رو ببينيم اونم خوبه
پسره گفت: عاره اونم خوبه چنتا پسر چنتا دخدرو سر كار گذاشتن !!!
يه دفه باباي پسره گفت: مي شه تلوزيونو خاموش كنيد ؟؟ به نظرم به ديوار نگاه كنيم بهتره !! بعدم دره گوشه پسرش يه چيزي گفت كه تقريبن همه مون مي دونيم چي گفته ، احتمالن گفته : پسر جان اين يه شبو كسشر نگو جان مادرت !!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر