۱۳۹۱ اسفند ۱۱, جمعه

پسته

رفتم خشکباری رفیقم یه مشت پسته برداشتم
رفیقم گفت عباس جان
گفتم جانم
گفت میشه 5 هزارتومن
گفتم جان ؟
گفت پسته هایی که بر داشتین شده 5 هزار تومن
هیچی دیگه پولش رو که دادم پستاهار و مغز کردم خوردم پوستش هم اول لیسیدم بعد خواستم بندازم دور پشیمون شدم بندازمشون دور اون ها رو هم خوردم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر