۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

البته حالا دیگه مطمعنم

یه بارم پول تو جیبم نبود مجبور شدم یه مسیر 5 6 کیلومتری رو تا خونه زیر بارون پیاده برم و وقتی رسیدم ساعت 11 شب بود
وقتی با آقام مساله رو در میون گذاشتم محکم زد تو سرم و یک مقداری خندید و گفت خو دربست میگرفتی میومدی من حساب میکردم

تا قبل اون روز تردید داشتم که اسگلم یا نه :)))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر