۱۳۹۱ اسفند ۱۹, شنبه

دل خوشی

همیشه متنا بلند بوده مشتی
رفیق هر نوعش ، با هر نوعی گشتیم و دیدیم تهش با زخمی تنهاییم ولی خب خوش گذشت یه وقتایی ...

غصه که مال قصه هاست ، ما خوشیم همه جوره رو زمین با چشم باز
همین دلیلی شد تیمار و بیدل یا ساده ترش میشه یه گرگ بارون دیده  ... هه هه

تمام طول روزتو میکنی تخمی سپری
فکر به چیزیکه باختی ببری
اون مغزتو میگاد مث سگ پشیمونی ، تو گفته بودی که راه سختو میتونی
اما بعد دیدی تویی و کمی مایه تو جیب ، به جایی نمیرسی با این قدمای کوچیک
این زندگی گفت یچیزی رو یادپس بگیر ، امید بده بجاش بیلاخ پس بگیر

یاد میگیری که ناشتا نرینی ، جاهایی میری که یه موقع آشنا نبینی ، نه حسشو داری نه حال فک زدن توو خودت پیچ میشی دیگه آره مثلا

حرفات همیشه بوی غم میده ،  تو آینه هم تصویره دیگه گندیده ، هنوز بالاسرت گرماشو داری

راستی دلخوشیهاشو سیری چند میده ؟!؟!؟!؟!؟!؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر