۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

مرده بازنش مشغول بودن كه يهودربازميشه وپسرده دوازده سالشون ميادتووتاصحنه روميبينه جيغ ميزنه وميره بيرون.
مردوزنه ريده ميشه به حالشون ومرده ميره باهاش حرف بزنه ،توي راهروصداهاي عجيب غريب ميشنوه دراتاقوبازميكنه ميبينه پسرش لنگاي مادربزرگوبه زور داده هوا وميخادبكنه،ميگه؛چكارميكني كثافت؟
پسره : خودتى كثافت ، توننه منوبگاي خوبه ، من ننتوبگام بده !؟!؟!!؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر